کد مطلب:244013 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:133

بریدن رگ زاهر
[58] 8-ابن شهرآشوب گفته است:

حسین بن احمد تمیمی از امام جواد علیه السلام، روایت كرده كه حضرت در زمان مأمون؛ رگزنی را طلبید و به او فرمود: رگ زاهر مرا بزن.

طبیب رگ زن عرض كرد: سرورم! من، این رگ را نمی شناسم و اصلا به گوشم نخورده است؛ پس حضرت آن را نشان او داد؛ وقتی آن را برید، زردآبه بیرون آمد؛ این زردآبه، جریان پیدا كرد تا اینكه طشت را پر نمود؛ سپس حضرت به او فرمود: جلوش را بگیر؛ و دستور داد، طشت را خالی كنند؛ آنگاه حضرت فرمود: رهایش ساز و مجددا زردآبه آمد؛ ولی كمتر از بار اول.

پس حضرت فرمود: حالا آن را ببند؛ وقتی دست حضرت را بست، حضرت یكصد دینار اجرت به وی داد؛ رگ زن آن را گرفت و نزد «بخناس» رفت و داستان را برای او، تعریف كرد؛ اما او اظهار داشت: به خدا سوگند! از وقتی با پزشكی سر و كار دارم، هرگز چنین رگی را نشنیده ام؛ ولی فلان كشیش، در این نزدیكی زندگی می كند و سن و سالی از او گذشته است، بیا نزد او برویم؛ شاید او از این رگ آگاه باشد وگرنه، به كسی كه از آن آگاهی داشته باشد، دسترسی نخواهیم یافت؛ پس هر دو، پیش او رفتند و ماجرا را، به اطلاع او رساندند؛ او مدت طولانی، سرش را به زیر افكند و به فكر فرو رفت؛ سپس اظهار داشت: شاید این مرد، پیامبر یا پیامبرزاده باشد. [1] .



[ صفحه 283]




[1] مناقب 389:4.